محل تبلیغات شما



مجموعه شعر دومم به نام " چادر بندری که می پوشم" توسط نشر ایجاز منتشر شد.

روشهای تهیه کتاب شعرم :

1- لوازم التحریر محسن قشم- سربالایی بیمارستان قدیم قشم - جنب میوه فروشی

2- آموزشگاه مسیر اندیشه - روستای رمچاه


رباعی 1

در راه رسیدن به تو، بودم دلشاد

عمر من و اعتبار من ، رفت به باد

در محضر عقد ، گیر ِ شاهد بودم

موهای سفید  ِ من ، گواهی می داد

رباعی 2

این عشق ، دوباره دردسر می گردد

این داغ ِ بزرگ ، در به در می گردد

تهدید نمودست ، مرا خواهد کشت

از جنگ فقط جنازه بر می گردد

رباعی3

آنقدر بدی از این و آن می بینم

این عشق ِ تو را بلای جان می بینم

پلکی که پرید تیک ِ اعصاب ِ من است

چشم  ِ چپ ِ خود را نگران می بینم

رباعی4

با ناز و کرشمه اش قدَر می گردد

این غصه چگونه در بدر می گردد

هر لحظه درون خانه ی ما جاریست

او تا دم  ِ در نرفته بر می گردد

رباعی 5

از عشق نپرسید که ویرانی بود

آن قاتل بالفطره ی من جانی بود

دیدم که فرشته ی خدا ، پی در پی

در سمت ِ چپم غرق ِ نگهبانی بود

 

         صدیقه اسلامی

 


دريا قرار با من بى ادعا نداشت 
 
حتى زلال رود به من اعتنا نداشت
 
من قطره اى که درپى خورشيدمى دود 
 
کارى به کار زندگى من چرا نداشت
 
باران گرفت زيرقرارى که نيستى 
 
حتى شديد حوصله ى مادوتانداشت
 
چون شاعرى که گم شده ام درحصارمه 
 
من  بادلى که دردل تاريخ جانداشت 
 
چشمان من به خشکى زاينده رودشد 
 
اندازه ى تونصف جهان ماجرا نداشت
 
 
 
صديقه اسلامى - جزیره قشم

دوستت دارم و این سینه ی طوفانی را 

 

به که توضیح دهم شرح پریشانی را 

بسته های کدئین هیچ نمی فهمیدند 

در دسرهای سر از بوسه ی پنهانی را 

روز وشب سلطنت قلب تو را می کردم 

تخت جمشیدی از این سوخته ویرانی را 

آتش عشق تو خاموش شده می دانم 

آنچه مابین من و توست نمی دانی را 

تشنه بودم تو به من آب تعارف کردی 

تا به مسلخ ببری این زن قربانی را 

 

                              صدیقه اسلامی - جزیره قشم دی ماه 94


 

دارم به خوب ِ مغز ِ دعا فكر مي كنم

دارم به معجزات ِ رسا فكر مي كنم

سر مي بُرند در جلوا َم گوسفند را

دارم به گرگ هاي  ِ رها فكر مي كنم

وقتي كه سيل اشك ، امانم نمي دهد

يعني به بغض هاي شما فكر مي كنم

بايد كه صد دليل برايم بياورند

اين روزها به چون و چرا فكر مي كنم

دارم به آسمان و زمين ، ماه و آفتاب

دارم به آفريده ، جدا فكر مي كنم

درگير ِ درك ِ خود شده ام مدتي ست كه

دارم به شانه هاي ِ خدا فكر مي كنم



ای عشق ، ببین این همه آشفتگی ام را

چون شمع ، به آتش زده ام زندگی ام را

از خاکم و بر پای ِ تو ، بر خاک میفتم

مقبول ِ تو کردم همه ی ِ بندگی ام را

در کالبدم ، روح خداوندی ِ سبحان

خورشید ، بپا کرده فروزندگی ام را

با مرگ به آرامش ِ مطلق نرسیدم

بردار و ببر ، این همه آمادگی ام را

آغوش ِ خدا امن ترین ،جای جهان است

حاشا نکنم ، امن ِ پناهندگی ام را



زنبور ضعيفم ، بله آقا، شكننده

چشمان ِ عسل گون ِ شما خيره كننده

شيرين تر از آني كه در اوصاف بگنجي

اي طعم ِ لبت ، طعم ِ مرباي ِ كُشنده

آن تيله ي چشمان ِ تو آغشته به جنگل

دستان ِ تو از تيره ي ِ هر برگ ِ خزنده

بگذار در آغوش ِ تو آرام بگيرم

تا بال شوم ، بال شوم ، شكل ِ پرنده

در راه ِ رسيدن به تو من ، كوره ي ِ آتش

من را به رِهان از خطري زجر دهنده

مانند ِ تُرنجي كه از انگشت بُريدن

اي عشق ، هواخواه ِ تو چاقوي ِ بُرنده



 

اين من ، نه من ،كه يك من ِ از خود رها شده

با پاي خويش، وارد اين ماجرا شده

صد سال و اندی از لبتان بوسه مي چكد

آب از حياط زندگيم رو به را شده

از هر چه بوي عشق ،به معراج مي رسم

در من ،مدينه فاضله هايي بنا شده

چشمت، مرا به سمت خودش جذب مي كند

طوري كه فكر ميكنم آهن ربا شده

در ما ،چقدر پنجره تكثير مي شود

چشمم به چشم هاي تو اينگونه وا شده

  


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

صنایع 88 دانشگاه بجنورد